فلسفه شرقی گِردابی تباه کننده برای انسان مدرن
فلسفه شرقی گِردابی تباه کننده برای انسان مدرن
نویسنده: دکتر توماج آریان
فلسفه شرقی بازتاب نگاه انسان مشرق زمین به جهان،کائنات ،روابط انسانی،قدرت ،حکومت و جامعه است.
فلسفه شرقی را میتوان فلسفه چین که شامل کنفسیوسیسم و تائوییسم،فلسفه هند که شامل بودیسم و هندوییسم و تا حدودی فلسفه ایرانی که عرفان و تصوف و درویش مسلکی است دانست.
فلسفه شرقی نگاهش به پدیده ها مادی نیست و همه چیز را فراتر از ماده و فیزیک میدانند و نگاه و تلقی انسان را بخش کوچکی از حقیقت میدانند.همه چیز در فلسفه شرقی متافیزیکی است که انسان قادر به درک همه آن نیست.
نگاه فلسفه شرقی نگاهی درون گرا است یعنی تغییر از درون را توصیه میکند و به همین دلیل تشویق به گوشه نشینی و دور بودن از اجتماع را تشویق میکند.
در نگاه فلسفه شرقی پذیرفتن سرنوشت یک اصل است و محتوم و غیر قابل تغییر است.این را میتوان به وضوح در دیدگاههای بودا و لائوتسه بنیانگذار تائوییسم ببینیم که هردو اصل را بر شناخت از درون و گوشه نشینی را توصیه میکنند.تصوف و عرفان هم دقیقا همین دیدگاه را در ایران دارند.تسلیم در برایر سرنوشت و گوشه نشینی و آویزان شدن به متافیزیک خصوصیات فلسفه ایرانی است
هر چند که سرمایه داری غربی تمام جوامع شرقی را در نوردیده است ولی در شرق هنوز فلسفه شرقی حاکم است و تمرکز بر روی پیدا کردن خوشبختی و کمال فردی است و معنویتی غبار آلود و راز آلود نهایت کمال فلسفی در شرق است.
فلسفه شرقی با توجه به جغرافیای شرق که کشاورزی است و وابسته به رودخانه های بزرگ همیشه به دنبال سرمنشا است و سرمنشا را در دوردست و انزواگرایی میبیند.
انزوا گرایی و ساخت درونی از خصوصیات بارز فلسفه شرق است که این مساله باعث شده تحولات جامعه موضوعی بی اهمیت تلقی شود و جامع مدنی در آن ایجاد نشود و یک نظام ایستا و سلسله مراتبی از این فلسفه بیرون آید.
فلسفه شرقی انعطاف پذیری را توصیه میکند بدین معنی که از مشکل باید عبور کرد نه اینکه به مقابله و حل آن پرداخت.توصیه فلسفه شرقی مثل رود جریان یافتن است و گذر از همه چیز.
در فلسفه شرقی هیچ انگیزه ای برای کشف امور مادی و روابط اجتماعی پیچیده وجود ندارد.
فلسفه شرقی برهمین اساس پایه اش بر تناسخ است و اینکه موجودات بعد از مرگ به نوعی دیگر به جهان باز میگردند و این مساله گسترش تمدنی و توسعه طلبی را در فلسفه شرقی از بین برده است.
فلسفه شرق اصلش بر انکار خویشتن است و دشمن فرد گرایی
فلسفه شرقی توسعه طلب نیست و سکون را توصیه میکند بهمین دلیل تجارت و صنعت آنگونه که در غرب پدید آمد در شرق پدید نیامد.
انکار فرد گرایی در فلسفه شرق استقلال فردی را در فرد از بین میبرد و امکان اندیشه مدرن را از او میگیرد.
در جوامع شرقی جامعه مدنی هرگز شکل نگرفته و پاسخ دهی حکومت امری مذمون و غریب است حکومتها در جوامع شرقی بدون استثنا استبدادی بوده و هستند و امکان تغییر را سلب میکنند.
حتی در هندوستان که تحت مدیریت و حاکمیت بریتانیا دموکراسی رواج یافته ،طبقات اجتماعی هنوز هم حرف اول را میزند و انسانها از روی طبقه و کاست صاحب منزلت میشوند و پرسش گری در هندوستان امری مذموم است.
در ایران نیز عرفان و تصوف جاری بوده و از زمان زرتشت تا کنون اصل بر خودسازی خود و عدم دخالت درامور روزمره توصیه میشود و انزوا گرایی و گوشه نشینی رایج است و پرسش گری امری ناپسند تلقی و ابن تفکر تاریخی جامعه ایران را دچار سکون و سکوت در برابر ظلم و ستم کرده است.
فلسفه شرقی به مثابه سمی است که در هر نسل به افراد تزریق میشود و این سم نسل به نسل منتقل میشود و تباهی را امتداد میدهد.
راهکار چیست؟
تجربه چند هزار ساله مکتوب بشر راهکار را به بهترین شکل توضیح میدهد.
گسترش فرد گرایی و تاکید بر ماده و فیزیک ،گسترش جامعه مدنی از طریق پرسش گری از پایین به بالا،مشورت های دست جمعی از طریق پدیده های مدرنی مانند مجلس و پارلمان که حس شریک شدن انسانها را در جامعه و نقش تعیین کننده آنها را در جامعه خود زنده کند،گسترش فلسفه های مادی و اندیشه های اندیشمندان غربی ،طرد و ممنوع کردن فلسفه گوشه نشینی و تسلیم پذیری و متافیزیکی مانند بودیسم ،تائوییسم،درویش مسلکی، عرفان گرایی و صوفی گرایی بعنوان تباه کننده اندیشه انسانی،
دوری از تفکر خودبرتر بینی در فلسفه شرقی بدین معنا که تفکر و نژاد خود را برتر از دیگران بدانند،نفی بیگانه ستیزی و دشمن پنداری در جوامع شرقی بدین معنا که دیگر انسانها از جوامع دیگر دشمن نیستند و اندیشه های آنان محترم شمرده شود و تغییر نگاه دشمن پنداری به دوست پنداری و انسان پنداری نسبت به انسانهای جوامع دیگر.
در جوامع شرقی مشاهده میکنیم با گسترش صنعت و تکنولوژی بجای اینکه این جوامع رو به گسترش انسان مداری و جامعه مدنی بروند،سیستم های حکومتی در این جوامع بسته تر و استبدادی تر میشوند و مسلح به سلاح های خطرناک مانند بمب های اتمی و شیمیایی که هر لحظه ممکن است کره زمین را با خطرات زیادی مواجه کنند.
نمونه بارز اینها را میتوان چین،کره شمالی،میانمار،ترکمنستان،ایران و روسیه دید.
این نوع حکومتها ریشه در تاریخ و فرهنگ این جوامع دارد که سلسله مراتبی و از بالا به پایین است و نوع حکومت کاملا با فلسفه و فرهنگ این جوامع عجین است و تا زمانی که این فلسفه ها در این جوامع جریان داشته باشند امیدی به آینده این کشورها و حتی کره زمین نیست.
ترکیب فلسفه شرقی و تکنولوژی ترکیب سمی است که جهان را در خطر می اندازد.
پایان
بسیارعالی
پاسخحذفبسیار عالی
حذفسپاس بیکران
حذفسپاس بیکران
پاسخحذفسپاس
حذفعالی بود
پاسخحذفسپاس لطف دارید
حذفضمن سپاس از دکتر آریان گرامی، متاسفانه همانگونه که چپ ها با نگاه نفرت پراکنی که نسبتا به همه چیز دارند سعی خواهند کرد این دیدگاه درست را نیز با هل دادن آن به سمت جلو به محاق ببرند، به این شکل که بدون توجه به کلیت بحث ، از آن نتیجه می گیرند که تمامی آنچه در شرق و عرفان شرقی موجود است توسط این مقاله تخطئه گردیده در حالیکه اگر با نویسنده راجع به آن گفتگو شود زوایای پنهان و ناگفته بسیاری جهت مداقه کلام و روشنایی آن برای گفتن وجود دارد.
پاسخحذفباید چنین نظراتی را در فضاهای آکادمیک به گفتگوگذاشت تا چند و چون آنها بیشتر بارز گردد و آلوده به سوء استفاده های معمول اندیشه های ستیزه جویانه نگردد.
در آخر تایید می گردد در این مقاله به یکی از بلایای گرفتاری ذهنی جوامع مذهب زده و عرفان زده پرداخته شده که آنچنان مهم است که با پرداخت و توسعه آن می توان میلیاردها نفر را از موهومات، تنبلی، استیصال، بی انگیزگی، بی اراده بودن و روانپریشی نجات داد.
سپاس بیکران.درست است
حذففلسفه شرق باتلاقی است بدون انتها
پاسخحذفسپاس لطف دارید
حذفسپاسگزارم
حذفسپاسگزارم
حذفعاالی😍از خداوندِ ایران سپاسگزارم،
پاسخحذفکه انسانِ فرهيخته ای چون شما را آفرید…
سپاسگزارم
حذفبسیار جامع بود ومطالب زیادی آموختم سرافراز باشید
پاسخحذفسپاس
حذفسپاس
حذفدرود عالی
پاسخحذفسپاس
حذفدرود بیکران
پاسخحذفبسیار جامع و کامل
آنچه که مهم هست در فلسفه شرق گرایی حرص قدرت و در قدرت ماندن و استبداد و توتالیتر بودن بر اساس آگاهی و تسلط حاکمان از فرهنگ و گرایش های مردمان خود می باشد.ازادی های ملت ها در یک پکیج بسته بندی شده هست و در خارج از آن پکیج جرم محسوب میشود.هر چند که رنگ و لعاب دموکراسی و شورایی وجود داشته باشد.بیشترین تلاش حاکمیت در این فلسفه تیشه به ریشه آگاهی های مردمان خود هست.در یک جایی با زور و قلدری و در یک جایی با مذهب و ایدیولوژی های خاص و در یک جایی دیگر شعار برابری و عدالت برای همه اما این مهم فقط در سایه فقر وبخور و نمیر.........
بنظرم پویایی و رشد و توسعه در یک جامعه با حرکت رو به جلو همراه با درایت و علم و آگاهی و روابط درست دیپلماتیک در عرصه بین المللی بدست میاد.که این مهم در سایه آزادی های بیان و انتقاد از نواقص و مشورت و پیدا کردن راه حل های درست در سایه دموکراسی واقعی بدست میاد نه از نوع رنگ و لعاب دار آن.
پویایی و رشد و توسعه در غرب از نوع واقعی آن هست
سپاس.درست است
حذفجناب دکتر از این که وقت گرانبهای خود را به این مقالات اختصاص می دهید، ممنونم.دانش شما بسیار ارزشمند است.
پاسخحذفلطف دارید
حذفجالب بود
پاسخحذفسپاس
حذفمطالب ارزشمند و جالب بود....سپاس
پاسخحذفسپاس
حذفدکتر توماج بسیار گرامی. سپاس فراوان مرا به جهت این مقاله عالی و مفید، پذیرا باشید. پیروز باشید.
پاسخحذفسپاس بیکران
حذف