پيشينه و نام درياي کاسپین در طول تاريخ

دریای کاسپین بزرگترین دریاچه جهان به شمار می رود.این دریا در اوراسیا(منطقه ای بین اروپا و آسیا) قرار گرفته است.کشورهای ایران،آذربایجان،قزاقستان،ترکمنستان و روسیه در این دریا مرز آبی دارند ولی از قدیم الایام این دریا در سیطره ایران بود.
دریای کاسپین همواره از اهمیت اقتصادی،سیاسی و استراتژیکی در طول تاریخ برخوردار بوده است و منابع بسیار عظیم نفت و گاز در کف این دریا آرمیده است.به لحاظ منابع غذایی نیز منبع غنی و بی پایانی برای ساکنان سواحل آن به شمار می رود.این دریا در طول تاریخ نامهای گوناگونی داشته است.این نامها یا از ساکنانی که در اطراف آن زندگی می کرده اند گرفته شده یا از شهرها و سرزمینهای سرشناس اطراف آن .این نامها بیانگر جایگاه بلند این دریاست.این مقاله در پی آن است که نامهای تاریخی این دریا از ابتدا تا کنون را بررسی و معرفی نماید و به نام این دریا که مورد تایید تمام منابع تاریخی و تاریخ نگاران است برسد.زیرا که بعضی منابع به غلط نام این دریا را ذکر کرده اند که باعث مشکلاتی در بعضی از دورانهای تاریخی در رابطه با نام واقعی این دریا شده است.
درياي کاسپین بزرگترين بخش بجا مانده از تجزيه درياي بزرگ تتيس است كه در دوران سوم زمين‌شناختي بر اثر بر‌ آمدن چين‌خوردگي‌ها و پيدايي رشته كوههاي چون البرز، قفقاز و ... تجزيه شده و با بالا آمدن قاره اروپا و پيدايي فلات ايران، درياها و درياچه‌ها از جمله درياي کاسپین بوجود آمده‌اند.
صد‌ميليون سال پيش به جاي درياهاي كنوني آرال، آزوف، سياه ،کاسپین، مديترانه، فارس و درياهاي جامع الجزاير مالايا و ... درياي بزرگي وجود داشت كه زيوس زمين‌شناس اتريش در سدة نوزدهم ميلادي، آن را الهه درياها « فتيد» يا «تتيد» به « تتيس» نام‌گذاري كرده است. *
بر پايه پژوهشهاي به عمل آمده ايران و از جمله كرانه‌هاي درياي کاسپین و درياي پارس در دوران باستان، در زير آب درياي تتيس قرار داشتند.
درياي تتيس طي 250 ميليون سال، اندك اندك به سوي باختر پيش رفته و به ازاي آن، در طول باختر ـ خاور افزوده شده و هم زمان از پهناي اين دريا كاسته شده است. اين دگرگوني شكل، تا آنجا ادامه پيدا مي‌كند كه درياي تتيس ناپديد مي شود و امروز تنها آثار نماياني كه از آنجا بجا مانده درياي کاسپین، خليج فارس، بخش خاوري درياي مديترانه، درياي سياه و درياچه آرال هستند.
به هر حال تتيس، دريايي كه روزگاري پهنه‌هاي بزرگ خود را در دو سوي خط استوا گسترده بود، بيست ميليون سال پيش از بين مي‌رود تا كره زمين شكل امروزي را به خود بگيرد. بعدها در سرزمينهاي كه از ژرفاي تتيس بر آمدند. از جمله ايران، فرهنگهاي بزرگي ايجاد شده كه تعيين كننده سرنوشت امروز ما بوده‌اند.
كرانه‌هاي درياي کاسپین، از جمله گيلان، مازندران وگلستان از درياي تتيس زاييده شده‌اند. تتيس همانند يك مادر، صدها ميليون سال سرزمينهاي گلستان، گيلان و مازندران را در شكم خود پرورانده است. 1
درياي کاسپین كه به عنوان بزرگترين درياچه جهان شناخته مي شود، به دليل جايگاه جغرافيايي، سياسي، اقتصادي و استراتژيك خود، در درازاي تاريخ همواره از اهميت بسياري برخوردار بوده و به نامهاي گوناگون بسياري خوانده شده است. اين نام‌ها يا از مردماني كه در پيرامون آن سكونت داشتند و يا از شهرها و سرزمينهاي سرشناس همجوار آن گرفته شده است.
اين نامها بيانگر جايگاه بلند اين درياست، زيرا نه تنها درياي کاسپین سرشار از منابع طبيعي نفت و گاز و ماهي بوده و بسياري منابع مهم ديگر در آن وجود دارد، بلكه داراي آبهاي آرام و كرانه‌هاي زيباست و بندرهاي آن در گذر زمان از مراكز مهم بازرگاني بوده‌اند.
در زير به بررسي نامهاي اين دريا در پيش از اسلام مي‌پردازيم:
1. وئو روكش‌ ـ فراخ كرت:
درياي کاسپین، در باستان‌ترين دستنوشته‌هاي ايرانيان، از جمله اوستا به نام «واوروكش» يعني فراخ كرانه خوانده شده و در آثار بجا مانده از زبان پهلوي، به نام «فراخكرت»، شامل فراخ و كرت برابر اوستايي‌كش، به معني شيار و خط پيرامون هر يك از كشورها آمده و به همين نام نيز در وسپرد كرده 7، در رديف باد چالاك و آسمان درخشان ستايش شده است.
2. وهرگان / هيركانيا / وركانه :
درياي کاسپین با گستره نيلگون پهناورش كه از روزگار دور پيوسته در قلمرو ايران بزرگ جاي داشته و تيره‌هاي گوناگون ايرانيان در بخش بزرگ كرانه‌هاي بركت خيز آن زندگي مي‌كرده‌اند، در كتيبه‌هاي هخامنشي به ويژه كتيبة بيستون كرمانشاه به نام وركان و در نوشته‌هاي هكتوس جغرافيا نگار سده ششم پيش از ميلاد يونان، به نام هيركانيا1 يعني درياي وركان يا گرگان ناميده شده است.
گزفنون در كوروش نامه مي‌نويسد، كه هيركانه / گرگان / هركانه، در روزگار مادها مستقل بوده است.
3. ساكازنه :
شاخه‌اي از خانوادة بزرگ سيت يا سارمات، يعني خانوادة ايراني بيابان نوردي بودند كه در سرزمين پهناوري در آسياي مركزي مي‌زيستند. سكاها/ ساك‌ها، همان سگزي‌ها هستند، كه پيش از اسكندر مقدوني به دليل سكونت آنان در كنارة باختري درياي کاسپین، يونانيان آن را ساكازنه مي‌ناميدند و اين دريا را «ساكازنه» خواندند، يعني مسكن ساكها/ اسكي‌ها/ سيتها يا سگزي‌ها.
4. كاسپين :
از گذشته به این درياي كاسپين، كاسپيان، كاسپيانا و كاسپي مي‌گفتند. به گفته استرابون، كاسپي‌ها در كرانه جنوب باختري درياي مازندران مي‌زيستند، كه اين دريا به نام آنان، درياي كاسپي خوانده شده است.
كاسپي‌ها، مردمي ايراني نژاد بودند كه در دو هزار سال پيش از ميلاد، در مركز و جنوب خاوري قفقاز زندگي مي‌كردند. در هزار سال پيش از ميلاد مردمان همجوار، آنان را به كرانه‌هاي باختري درياي کاسپین راندند كه در نتيجه اين دريا و نيز محل زندگي آن را كاسپين ناميدند. امروز نيز این دريا در زبانهاي اروپايي به نامهاي Caspian sea، Panere - caspiene كه هر دو از caspium-Mare لاتيني گرفته شده، سرشناس است.
5. تبرستان:
نام پيشين درياي کاسپین، تبرستان بوده است. واژه تبرستان از نام تپورها گرفته شده كه در روزگار باستان، در نواحي شمال ايران از بلخ تا آذربايجان پراكنده بودند به منطقه مازندران كوچ كرده‌اند.
احمدبن عمر بن رسته، نويسنده كتاب الاعلاق النفيسه (290 هـ . ق) از درياي کاسپین به نام درياي تبرستان ـ جرجان و باب، ياد كرده است.
حمزه بن‌حسن اصفهاني، نويسنده كتاب سني ملوك الارض و الانبياء ( سده 4 هـ . ق) از دريايي کاسپین به نام درياي تبرستان ياد كرده است.
ابوالفداء در كتاب تقويم البلدان نيز از اين دريا به نام تبرستان ياد كرده است.
6. زرايه و روكاشا:
شماري از جهانگردان و پژوهشگران اروپايي، از جمله ويليام جكسون بر اين باور بودند كه در زمان زرتشت پيامبر، درياي کاسپین به نام (زرايه و روكاشا) يعني دريايي با خليجهاي پهناور ناميده مي‌شد.
7. گيلان:
به درياي کاسپین، درياي گيلان، گيل، بحرالجيل و جيلي مي‌گفتند. گيلها يا گِل‌ها، نام مردمي است كه از دير و باز در گيلان كنوني زندگي مي‌كردند و نام خود را به اين دريا دادند. از درياي گيلان در شاهنامة فردوسي ياد شده است.
8 . قزوين:
درياي کاسپین پيش از اين، درياي قزوين نیز خوانده مي‌شد، زيرا قزوين در آن زمان يك كانون فرهنگي بزرگ بوده كه به لحاظ نزديكي‌اش به این دريا درياي قزوين ناميده شده است. بعدها هم غربي‌ها آن را كاسپين نام‌گذاري كردند، كه در واقع همان قزوين است، به خاطر اينكه قانون تمدني ديگري غير از قزوين در نزديكي درياي كنوني مازندران وجود نداشت. اين نام در كتابهاي احمدبن‌ابي عبدالله برقي، نويسنده كتاب البنيان ( در گذشت 280 هـ .ق) يا قوت حموي در معجم ‌البدلان، نقشه‌هايي از آراتوستن يوناني 96 (پيش از ميلاد) و نقشه جهان استرابون و(58 پ .م) نقشه جهان بطليوس (90 ـ 168 م ) آمده است.
قزوين دگرگون شده واژه كاسپين / كاسپيان است. به بيان ديگر قزوين بر گرفته شده از نام مردمي بنام كاسپي است كه در كرانه‌هاي باختري درياي قزوين (کاسپین كنوني) سكونت داشته‌اند.
9. مازندران:
مازندرانیها كه اين دريا به نام آنها مازندران، مازندرانان، بحرالمازندران و خوزر خوانده شده است، در سده دوم پيش از ميلاد نخست در قفقاز پيدا شدند، سپس بين رودهاي «ولگا» و «دن» ساكن شدند و حكومتي را بوجود آوردند و مركز حكومت خود را نخست در شهر بلنجر و بعد شهر اتيل يا اتل قرار دادند، كه در محل حاجي ترخان كنوني قرار گرفته است.
ابن خلدون جغرافيادان عرب، درياي مازندران را وابسته به مازندرانان يا غزان دانسته و بعضي با پيروي از ابن‌خلدان به اشتباه مازندرانها را همان غزان دانسته و ترك‌نژاد مي‌دانند.
كشور مازندران در نيمه سدة دهم ميلادي در پي يورش سويا توسلاو ميركيف فرزند ايگور و ويران شدن شهر اتيل كه گويا همان آستراخان است در سال 965 ميلادي متلاشي گرديد و سرانجام به دنبال يورش بزرگ مغول در سده سيزدهم ميلادي از ميان رفت.
10. نام درياي کاسپین در پس از اسلام:
در آثار تاريخي و جغرافيا نگاران پس از اسلام، نامهاي آشنايي چون دريا آبسكون، گرگان / جرجان، خراسان، مغان، باكو، آمل، استرآباد، تالش / آلباني، خوالينسك و سرشناسي‌تر از همه مازندران نوشته شده است.
مازندران: واژه مازندران، كه از سده‌هاي پيش و به گفته‌اي از آغاز سده هفتم هجري قمري (سيزدهم ميلادي) در زمان يورش‌هاي مغول، جاي نام كهن‌تر يعني تبرستان را گرفت بر اين دريا نهاده شد و تاكنون نيز پايدار است.
در روزگار باستان واژه مازندران به معني سرزمين مشخصي رايج بوده است. كهن‌ترين اثر ادبي كه واژه مازندران در آن به كار رفته، شاهنامه فردوسي است. بسياري از رويدادهاي افسانه‌اي شاهنامه، در مازندران روي داده است كه مهمترين آنها هفت خوان رستم است.
واژه مازندران از سه پاره تشكيل گرديده : نخست «مز» به معني بزرگ، «ايندره» نام يكي از پروردگاران آريائي‌ها كه در دين مزديسنا، از ديوها شمرده مي‌شده «ان» هم كه به معني مكان است.
اين بود نامهايي كه اين دريا از ابتداي تاريخ تاكنون به خود گرفته است. به هر تقدير با توجه به اينكه در جهان و نقشه هاي معتبر جهاني اين دريا با نام كاسپين شناخته شده و در ايران با نام مازندران، كه هر دو نام فارسي است جاي بسي تأسف دارد كه در كتابها و نقشه هاي رسمي ايران نام خزر را بر اين دريا نهاده اند. و بايد در رفع اين اشتباه كوشيد چون روا نيست كه نام مردمي بيابان گرد و غارتگر كه اكنون نيز وجود خارجي ندارند بر اين دريا باشد.
ولي از آنجا كه در حال حاضر در جهان اين دريا به نام کاسپین نام برده مي‌شود در اينجا خلاصه‌اي از اين قوم (خزر) از ابتدا تا فروپاشي و آوارگي آنان را بازگوي مي‌كنيم.
قوم خزر :
خزر قومي بوده است قديمي، كه امروزه از ميان رفته و از آنجايي كه قوم مزبور قرنها با ايران همسايه ديوار به ديوار بوده و روابط آشتي و جنگي بسياري با ايرانيان داشته‌اند و مخصوصاً براي اينكه بفهيم از كي و چرا اين دريا را بنام خزر ‌ناميدند مختصر شرحي در باب اين قوم مي‌نگاريم. قوم مذكور در اواخر قرن دوم ميلادي در شمال قفقاز در كرانه‌هاي درياي کاسپین مسكن داشته‌اند. آتيلاي مشهور، سر كرده قوم وحشي آسيايي هون‌ها كه در اواسط قرن پنجم ميلادي به اروپا هجوم ‌برده و خيلي از نقاط آن سرزمين را با خاك و خون يكسان نمود در سال 499 ميلادي قوم خزر را تحت تبعيت و استيلاي خود درآورده و پسر خود را كه الاك نام داشت پادشاه آن قوم نمود. ولي بعد از كشته شدن آتيلا(453 م) قوم مازندران دوباره آزاد گرديد. اما طولي نكشيد كه از نو در سال (462 م) اقوام مهاجر ديگري از قبيل بلغارهاي ولگا و غيره هم بر آن دست يافتند.
خسرو انوشيروان (531 ـ 579 م) پادشاه مشهور ساساني با خاقان خزر صلح نمود و سد مشهور دربند را كه هنوز خرابه‌هاي آن ديده مي‌شود براي جلوگيري از هجوم خزرها بنا نمود و در آنجا مرزباني به همين مقصود بنا نمود ولي با وجود اين، مكرر خزرها از سد مزبور گذشته و در ايران و ارمنستان تاخت و تاز نمودند.
نخستين باري كه در تاريخ روم (بيزانس) از قوم خزر سخن رانده مي‌شود در عهد سلطنت هراكليوس است (610 ـ 640م) و خزرها در آنجا « تركهاي خاوري» ناميده شده‌اند. هرالكيوس در سال چهارم هجري با وعده و وعيد، خزرها را به هجوم به ايران تحريص نمود كه بالنتيجه لشكر بزرگي از خزرها وارد خاك ايران گرديده و به ارتش روم ملحق شد.
هراكليوس در پاداش اين امر خاقان خزر را مورد ملاطفتهاي مخصوص قرار داده و او را پسر خود خواند و تاج خود را بر سر او نهاد و وعده‌ داد كه دختر خود دوكسيا را به زني خاقان مزبور بدهد. خاقان خزر پس از انعقاد پيمان اتحاد با هراكليوس ارتش خود را كه مركب چهل هزار سرباز بود به سركردگي سردار خود زيبل در تحت فرمان امپراتور روم گذارده و خود به خاك خزر برگشت، سپس لشكرهاي روم و خزر وارد خاك آذربايجان گرديده و چندين شهر را گرفته، آتشكده‌ها را خراب نمودند. ولي همينكه زمستان رسيد خزرها كم‌كم بناي برگشت به خاك خود گذاردند و بكلي مراجعت كردند.
در نيمه قرن يكم هجري، خزرها به قوم بلغار دست يافته و خاك خود را وسعت دادند و در حدود سال 82 بزرگترين قسمت شبه جزيره قرم را در تحت تبعيت خود در آورده و با طوايف اسلاو ساكنين آن نواحي همسايه گرديدند و بتدريج اين طوايف را نيز مغلوب و مقهور نموده، داراي قدرت و عظمت گرديدند.
مقارن همان اوقات، اعراب نيز ايران را استيلا نموده با خزرها همسايه‌ گرديدند. در سال 71 هجري محمدبن مروان بردار خليفه اموري عبدالملك (65 ـ 86 هجري) با صد هزار تن سپاهي به جنگ آنان روان شد ولي مغلوب گرديد و خزرها وارد ارمنستان شدند. محمد بن مروان دوباره با آنها جنگيده و آنها را شكست فاحشي داد و پس از آن مسلمته بن‌عبدالملك خزرها را عقب نشانده و راه حمله و هجوم آنها را مدتها مسدود نمود تا آنكه در سال 110 (هجري) باز خزرها وارد خاك ارمنستان گرديده و لشكر عرب را شكست سختي دادند و در اين هنگام بود كه امپراتور روم لئون، دختر خاقان خزر را با پسر خود قسطنطين پنجم كه پس از پدر به سلطنت رسيد، عروسي داد. پايتخت كشور خزر در اين هنگام شهر (اتل) واقع در كنار رودخانه اتل (ولگا) بود. قوم خزر در ظرف تمام باقي مانده مدت قرن دوم هجري مدام در ارمنستان و ساير نقاط قلمرو خلفاي اموي و عباسي مشغول تاخت و تاز و بيداد بودند و حتي گاهي كشورهاي خاوري درياهاي کاسپین را (كه از همان اوقات به مناسبت آنها از طرف اعراب به اين نام (درياي خزر) ناميده گرديد) نيز مورد هجوم و چپاول و تطاول قرار دادند. چنانكه در سال 799 (م) ارتش آنها دامنه تاخت و تاز خود را تا ماوراء النهر هم كشانيدند و حتي هنگامي نيز مرز كشورشان در خاور درياي کاسپین تا استرآباد هم رسيد. از تاريخ مزبور به بعد مورخين خاور، ديگر در كتب خود ذكري از قوم خزر نمي‌نمايند و چنان به نظر مي‌‌آيد كه قوم مزبور كم‌كم از پرتو عقايد مذهبي يهودي و مسيحي كه بتدريج در آنان سرايت نموده از شرارت اوليه خود افتاده است.
عقايد مذهبي اين قوم هم در نوع خود جالب است. پس از حمله اعراب به ايران و هم‌مرز شدن آنها با عربها و پس از نبردهاي گسترده و پراكنده، خاقان خزر با پذيرفتن پيمان آشتي كه با مسلمانان بسته بود، به دين اسلام گرديد.
اما خزرها بعد از چند سال در سال244 (هجري) سفيري به قسطنطنيه فرستاده و از امپراتور روم درخواست نمودند كه يكنفر را مأمور نمايد كه آمده و آنها را در دين مسيح تعليمات بدهد. قسطنطين از اهل ستالونيك براي اين كار نامزد گرديد و پس از ياد‌ گرفتن زبان خزي به خاك خزر رفته و تمام خزرها را و حتي آناني را هم كه سابقاً دين اسلام و يا دين يهود را قبول نمودند مسيحي كرد و همين قسطنطين است كه خط معروف به خط «استلاول» را هم اختراع كرده است. اما پس از مرگ قسطنطين اكثر خزرها از دين مسيحيت بريده و يهودي گرديدند.
عظمت قوم خزر با تشكيل سلطنت روس (248 هـ) رو به تنزل نهاد. چنانكه در ابتداي قرن پنجم قرم را كه به مناسبت آنها خزري ناميده مي‌شد از دست دادند و كشورشان منحصر به نواحي باختري درياي مازندران و حوزه سفلي رود ولگا گرديد. چهارمين قيصر روس سويا توسلاو(324 ـ 363 هـ ) در سال 354 يا 358 آنها را شكست داده و پايتخت آنها را مورد تاخت و تاز قرار داده و عظمت و قدرت خزرها را يكباره در هم شكست، چنانچه پنجاه سال پس از آن قوم مزبور بكلي از صفحه سياست دنيا نابود و محو گرديد.
خزرهاي يهودي (كه اتفاقاً قوم تجارت دوستي بودند و هميشه حمل و نقل مال‌التجاره دنيا را بين خاور و باختر در دست داشته) كه سرزمين خود را از دست داده بودند، دسته‌دسته به سوي اوكراين، مجارستان، لهستان و اروپاي خاوري رانده شدند و با پراكندگي در سرزمينهاي گوناگون، به يهوديان سرگرداني سرشناس شدند. آرتور كُستلر ، نويسنده كتاب مازندرانان، ثابت كرده است كه نُه دهم يهوديان اروپا و آمريكا، از خزرهاي ساكن بين رودهاي ولگا و دن هستند و به فرزندان يا گروههاي دوازده‌گانه بني‌اسرائيل و فلسطين بستگي ندارند.
اين بود تاريخچة مختصر قوم خزر و وجه تسميه اين دريا. چنانچه ديده شد، نام خزر در دوره بعد از هجوم عربها به ايران به اين دريا اطلاق گرديد و اين بخاطر جنگهاي اعراب با اين قوم بود و چون اين قوم در غرب درياي ( کاسپین) بود، اين دريا را خزر ناميدند بنابراين ناميدن اين قوم با توجه به اينكه در حدود هزار سال پيش از بين رفتند و اثري از آنها بر جاي نمانده است و اينكه در زمان حكمراني خود بخش كوچكي از اين دريا را در اختيار داشتند و اكثر اين دريا در قبل و بعد از اسلام متعلق به ايران بوده و اينكه اين قوم يك قوم وحشي و غارت‌گر بوده و هميشه شهرهاي مرزي ايران و روم را چپاول مي‌كردند، پس بنابراين ناميدن اين دريا به نام خزر چه از لحاظ تاريخي و چه از لحاظ تمدني به اين دريا موضوعيتي ندارد و مانند خليج فارس اين دريا متعلق به ايرانيان در طول تاريخ بوده است. چه بسا اينكه اروپاييان و غربي‌ها اين دريا را كاسپين / كاسپي (قزوين) مي‌نامند و از قرن 6 (هجري) به بعد هم به درياي قزوین و مازندران معروف است پس بهتر است كه از نام کاسپین که هم در دنیا استفاده می شود و هم مورد تایید سازمان ملل است براي ناميدن اين درياچه هميشه ايراني استفاده كنيم.
توماج آریان-دکترای علوم سیاسی

#دریای_کاسپین
#پیشینه_کاسپین
Caspian_sea#

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

تاریخچه تحول انسان خردمندِ خردمند

فلسفه شرقی گِردابی تباه کننده برای انسان مدرن

آیا جامعه ایران در حال فروپاشی است؟